از اجتناب ناپذیر بودن مدرنیزاسیون برای رسیدن به مدرنیته

یک)
“ما مدرنیزاسیون داشته ایم و نه مدرنیته” یکی از موضوعاتی است که در این چهاردهه دربارهُ آن زیاد گفته شده و از بس این سخن تکرار شده و کسانی از روی دست هم مشق ها نوشته اند که هر شبه روشنفکر بی فکر تازه به دوران رسیده ای تا فرصتی می یابد برای خودنمایی همان حرفهای دستمالی شده و برداشت های نسنجیده را غرغره می کند. به طور مثال می گویند نظام اداری و قضایی، ایجاد راه آهن و ساختن ارتش ملی، تاسیس مدارس و دانشگاه، رفع حجاب از زنان، تعیین نوع لباس مردم مطابق با استانداردهای غرب، تشکیل دولت مقتدر مرکزی برای از بین بردن اغتشاش و یاغی گری و خانخانی، ایجاد نظم عمومی، خلق آثار ادبی در پیوند با آثار ادبی غربی … همه و همه نشان از مدرنیزاسیون دارد و این قبول نیست چون مدرنیته یعنی دموکراسی و سکولاریته. جدی؟ یعنی ایران باید در دوران قاجار بدون ثروت و صنعت، بدون تجربهُ فرهنگی غرب یک شبه و به طور ناگهانی و معجزه آسا دارای تمدنی می شد که انگلستان از آن برخوردار بود؟ آرمانگرایی را جایگزین واقعیت موجود کنیم و با چند شعار سر و ته موضوع را هم بیاوریم و خیال کنیم داریم حرف های منطقی و گنده گنده می زنیم؟ دانش پرتو گرافی امروز را به جالینوس بچسبانیم و با این فکر اشتباه به سراغ پزشکی ابن سینا برویم که آن را نه نقد که رد کنیم؟
در این حرف مولوی که “خلق را تقلیدشان بر باد داد، ای دوصد لعنت براین تقلید باد” تعدیلی ایجاد کنیم و باور داشته باشیم که جهان پیرامونی مجبور بود اول با ظاهر تمدن غرب آشنا بشود و شناخت از مزایای آن به دست بیاورد و در راه تقلید کم کم بیاموزد چه می خواهد و چگونه می تواند تمدن خودش را بسازد. ما در همین جنبش اخیر می بینیم که جوانها تحت تاثیر فضای مجازی قرار گرفتند و در آشنایی با زندگی جوانان غربی خواهان آزادی اجتماعی و رفاه عمومی شدند. به عبارتی” ز دست دیده و دل هر دو فریاد، که هر چه دیده بیند دل کند یاد”. پیش از انقلاب مشروطه هم اغلب روشنفکران با دیدن ظاهر غرب به فکر تغییرات و تمدن سازی در جامعهُ سنتی و عقب افتادهُ ایران افتادند، وگرنه ما در مسیر ساز و کار این تحولات نبودیم که بخواهیم چیزی را در ریشه ببینیم و از ریشه دگرگون کنیم، مثل همین الان. مدرنیته در جهانی که فاقد تجربیات غرب است اما می خواهد به شکل آن دربیاید تا از دستاوردهایش بهره ببرد نخست از کانال مدرنیزاسیون می گذرد و انقلاب ۵۷ که برای کسب آزادی و رسیدن به مدرنیته شروع شد ثمرهُ همان مدرنیزاسیون دو شاه پهلوی بود که متاسفانه با حضور و دخالت همین شبه روشنفکران از مسیر خود منحرف شد.
دو)
بهمن فرسی نمایشنامهُ کوتاهی دارد به این مضمون که دو رفیق آس و پاس، مست و پاتیل، نشسته اند در یک عرق فروشی درب و داغون و گپ می زنند.
اولی با چشمانی کلاپیسه و حالی پیش از تگری زدن:بی پدر مفلس!
دومی شل و کشدار: به گوشم مادر فلونی!
اولی با سکسکه: اگه دو میلیون داشتما دو میلیونم از بانک قرض می گرفتم یه هتل نقلی مامانی خوشگل می خریدم.
دومی کله عینهو آونگ فوکو در نوسان و مردمک چشم مثل چرخش الکترون به دور نوترون: ببو مشنگ خان گاگول، تو که داری خیال بافی می کنی، خب چار میلیونو با هم خواب ببین که مثل گداها دستت رو به بانک مانکا دراز نباشه که منت این و اونو بکشی.
حالا حکایت روشنفکرنماهای ماست که خیال می کنند جامعه برای مدرن شدن نیاز به سلسله مراتب تغییر عرف و بالا بردن آگاهی و زمینهُ مناسب اقتصادی ندارد و با یک بشکن قاطبهُ مردم می توانند از موهبات مدرنیته برخوردار شوند و مو به مو به آن عمل کنند. روشنفکرنمای گرامی، اگر اهل خیال بافی هستی یک قدم در رویا جلوتر برو و تکنولوژی را هم در حد ژاپن در نظر بگیر و تولید ناخالص ملی را هم در تصورات مشعشعانه‌ات ده برابر کن تا از نظر فرهنگی و اقتصادی ایران چنین آچمز نباشد.
نمی دانم چه کسی تخم لق “مدرنیزاسیون چیزی جدا از مدرنیته است” را در دهان تعدادی ایرانی شکست که جملگی دارند بی تامل با این نوحه آواز دسته جمعی می‌خوانند. در کشورهای در حال توسعه، مثل ایران، که هنوز تکنولوژی و توان تولید آنچنانی ندارد، اما بدون استفاده از دستاوردهای صنعتی غربی امکان حیات هم ندارد، مدرنیته پیش از مدرنیزاسیون رخصت ورود نمی‌یابد چون جامعه نه هنوز درکی از آن دارد و نه آمادهُ پذیرش آن است. می توان قانون طلاق را از آلمان گرفت و در قاتون مدنی ایران جا داد، اما اگر زنی در یکی از شهرستان های کوچک از شوهرش جدا شود مردم چنان زندگی را بر او سخت می‌گیرند که او نتواند در آن شهرستان کوچک زندگی کند؛ بارها شنیده‌ام. قانون مدنی را می توان در نوشته به سرعت عوض کرد، اما عوض کردن فرهنگ مردم برای عمل کردن به آن ساده نیست.
چه کنیم؟
اگر قانون را پیش از تغییر فرهنگ مردم عوض کنیم که روشنفکرمابان شکوه می کنند این مدرنیزاسیون است و قبول نیست. اگر عوض کردن قانون را به بعد از تغییر فرهنگ مردم موکول کنیم که روشنفکرنماها گلایه می کنند قانون ضامن پویایی فرهنگ است و باید مقدم بر تغییر فرهنگ باشد و اگر این نشود به مقصد مطلوب نمی رسیم. این دو هم که به موازات یکدیگر پیش نمی‌روند چون قانون نویسی کار یک ساعت است و فرهنگ پذیرش آن قانون به سال‌ها وقت نیاز دارد. می گویند رضاشاه دادگستری و آموزش و پرورش و ارتشی منظم و راه آهن… آورد، اما چون آزادی احزاب و آزادی بیان نیاورد پس مدرنیزاسیون آورد و نه مدرنیته و جایز است که به او فحش بدهیم. در این میان کسی از خودش نمی پرسد این همه ایل با رهبران پرمدعا، این ملت با تعصبات و سنت دست و پا گیر، این فرهنگ خو گرفته به استبداد، این بی‌نظمی و بی‌ثباتی و ناامنی و مسئولیت نشناسی چگونه می توانست با امضاُی رضاشاه مدرن شود؟ مگر نمی‌دانیم دیکتاتوری هزار بار بهتر از هرج و مرج و ناامنی و اغتشاش است؟ مگر ندیدیم همان مدرنیزاسیون مورد انتقاد روشنفکرنماهای دورهُ پهلوی ها توانست جلوی طالبانی کردن ایران به دست آخوندها و اعوان و انصاریانشان را بگیرد؟ اولین گام بلند ما به سوی مدرنیته با مدرنیزاسیون آغاز شد: تغییر مستمر مدل لباس و تحول در موسیقی و پذیرش سبک‌های ادبی غرب و … همین اینترنت و نگاه به ظاهر زندگی غربی در روابط زن و مرد ایرانی دگرگونی های ژرفی ایجاد کرده که توقع مردم را در فضای آزادی بالا برده و به اعتراض علیه جمهوری اسلامی واداشته. وقتی آدم مذهبی-حکومتی با شلوار صورتی به پای مردها و جین پاره پوره به تن زنها مخالفت می کند دقیقن می داند که گذر از جیم الف با پوشیدن شلوار رنگ صورتی و جین پاره پوره شروع می شود و دیری نمی پاید که همین سلیقه‌های به روز شده به دگرگونی نظام سیاسی می انجامد، چنانکه انقلاب علیه شاه و خواستن آزادی بیان و احزاب نیز از عواقب مثبت همان مدرنیزاسیون بود؛ مبارزهُ مدنی در ایران از همان ابتدا با سرپیچی از نوع پوششی که نظام دیکته می کرد شروع شد و هنوز ادامه دارد و روز به روز حادتر نیز می شود. شاه قدم اول را خوب برداشت، اما نفهمید که حتا جامعهُ مدرنیزه شده به آزادی و مشارکت در امور سیاسی نیاز دارد و قدم دوم را هم باید بردارد. همین بن سلمان که با مدرنیزاسیون عربستان شروع کرده، اگر در میان راه توقف کند با اعتراضات مردم رو به رو می شود. رابطهُ مدرنیزاسیون با مدرنیته در جهان توسعه نیافته مثل دو بار زنگ زدن ساعت شماطه دار است، با زنگ اول آدم از خواب می پرد و با زنگ دوم از جا.
کدام جامعهُ غیر غربی را، که مدرنیته در آن فرایند است، می شناسیم که بدون مدرنیزاسیون به مدرنیته رسیده باشد؟ مگر کشورهای پیرامونی می توانند بدون مقدمه و بدون دیدن ظاهر مدرنیته تا عمق مدرنیته پیش بروند؟ مردم کشورهای پیرامونی در مرحلهُ “زدست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد” هستند و از این رو می خواهند از دستگاه اقتصادی و اداری و سیاسی غرب تقلید کنند، اما بزرگان قوم نیک می دانند که برای بهره برداری از آن مزایا نیاز به مقدمه چینی است. به طور مثال می توان از امروز به فردا در کرانهُ خلیج فارس و دریای عمان هتل های بزرگ برای گردشگران اروپایی ساخت، اما تا چشم زن و مرد ساحل نشین آن مناطق به دیدن بیکینی پوش‌ها عادت نکند، برآشفته شدنشان اجتناب ناپذر است. تحول در دیدگاه و فرهنگ غرب با تغییر مداوم مدل لباس و پذیرش تغییر مداوم سبک زندگی آغاز شد و ادامه دارد و ما هم راهی برای رسیدن به مدرنیته نداریم جز عبور از جادۀ مدرنیزاسیون.
سه)
“نظم” یکی از ارکان مهم ساختمان مدرنیته است. اینکه غرب در پنج قرن اخیر در جستجوی کشف قانون نظم طبیعت است و سرچشمهُ تولید دانش و فکر را نظم می داند بی خود نیست. شاید چیزی به اندازهُ ریاضیات کمک به فهم نظم نکند. نه تنها از دکارت و لایبنیتس تا راسل و ویتگنشتاین با درک ریاضی سعی در نظم دادن به فکرشان بوده اند، بلکه هر سازنده ای، اعم از ماشین ساز و هنر ساز، بدون ایجاد نظم و شکل دادن به فکر و عمل کاری از پیش نبرده است.
یکی از کاستی های فرهنگ ما اهمیت ندادن به نظم و انضباط است، چه در فکر و چه در عمل. بعضی از کارهای پیش پا افتاده مثل کراوات زدن و اصلاح صورت کمک می کند تا درک بهتری از رعایت نظم داشته باشیم. شاید غرب این مراحل را پشت سر گذاشته و به فهمی از نظم رسیده که نیازی به کراوات زدن و اصلاح صورت نداشته باشد، اما فهم همین انضباط ظاهری به مثابهُ درک مدرنیته برای ما از نان شب واجبتر است. مودب بودن هم مثل فهم ریاضی به ما یاری می کند تا در نظم اجتماعی تعادل برقرار کنیم. وقتی بعد از انقلاب کراوات زدن عملی شنیع شد و صورت تراشیدهُ مردان نفرت انگیز و نوجوان چهارده پانزده سالهُ ژ۳ به دست با لحنی خشمگین و توهین آمیز به دیگران “تو” گفت و مورد تشویق فرمانده اش قرار گرفت، فهمیده های جامعه فهمیدند از دل این بلبشو و بی نظمی و بی ادبی کشور قانون مداری برای تنظیمات اجتماعی و همزیستی مسالمت آمیز در میان افراد جامعه بیرون نمی آید.

نوشته های مرتبط