اتحادیه اقتصادی و فرهنگی ایرانشهری

 

اتحادیه اقتصادی بر اساس اشتراکات فرهنگی

یا

 بازار مشترک بر اساس نظریه ایرانشهری

از دوشنبه تا دمشق

هر تعریفی که برای ایرانشهر در عصر ساسانیان بیابیم عقل حکم می کند که آن تعریف را در برابر هجوم رومیان به عنوان هویتی با فرهنگی واحد خواه، چه زمانی که مسیحی نبود و چه زمانی که مسیحی شد، در نظر بگیریم. ایرانشهر پاسخی ضروری به دشمنی مهاجم بود که هر جا پا می گذاشت مردم آنجا را یا برده می خواست و یا رومی درجه دو و سه. ساسانیان قلمرویی بزرگ بود که اگرچه تولد و اساس حکومتش متمرکز بر دین و فرهنگ زرتشتی بود، برخلاف روم در پی بی ارزش کردن فرهنگهای دیگر و برده ساختن از ملت ها نبود؛ روم تمدن مصر و یونان را تسخیر کرد و تمدن کارتاژ را نابود. ساسانیان نه در پی نابود کردن تمدنی بود و نه همسان ساختن فرهنگها با باورهای خود، اما وحدت و همدلی فرهنگها در قلمرو خو را در دستور کار داشت. همبستگی توده ها و پی بردن به نقاط مشترک فرهنگی، به رغم وجود تفاوت ها، قلمروی ساسانیان را به ایرانشهری مبدل ساخت تا با هویتش از گزند روم تا حدی مصون بماند. ما الان درست در همان وضعیت ساسانیان هستیم و برای له نشدن زیر فشار سیاست و صنعت و اقتصاد غرب و شرق که هم استقلالمان را تهدید می کنند و هم ما را طعمه ای برای شکار می بینند باید از اشتراکات فرهنگیمان بهره ببریم تا بتوانیم در برابر کسانی که می خواهند از ما سوءاستفاده کنند مقاومت کنیم.

این را هم اضافه کنم که:

نه به هیچ نظری الکی دل می بندم و نه با هیچ نظری بدون تامل مخالفت می ورزم. ایران دوستم، اگرچه از شانزده سالگی به غیر از سفرهای کوتاه و گهگاهی از ایران دورم و فرزندانم فارسی نمی دانند. نظرات جواد طباطبایی را هم دربست نمی پذیرم، اما نظریهُ ایرانشهری او چراغ هایی در ذهنم روشن کرده که از این بابت از او ممنونم؛ جای نگرانی نیست چون آنقدر استقلال فکر دارم که راه خودم را بروم.

یک: اتحادیه هانزا

اتحادیهُ بازرگانی بزرگ و موفقی در نیمهُ قرن سیزدهم با همت و همکاری بازرگانان و صنعتکاران در تعدادی از شهرهای ساحلی دریای بالتیک و دریای شمال شکل گرفت که در طی قرنها تا مرز جغرافیای اتریش امروز و فرانسه و هلند و دانمارک گسترش یافت. شرکت های این قلمروی تجاری برای داد و ستد و عرضهُ کالا در شهرهای یکدیگر بازارهای خیابانی داشتند( تا حدی شبیه به جاده ابریشم) و برای حفظ منافع و همکاری بین خود قوانینی تدوین کردند که شاید بتوان آن را اولین قوانین تدوین شدهُ امور مربوط به قراردادهای بازرگانی نامید. دلیل عمدهُ ایجاد چنین اتحادیهُ مهمی اشتراکات فرهنگی بود که فرصتی به وجود می آورد برای همدلی و همبستگی و به قول خودشان پیمان برادری برای ایجاد بازار تجارتی در سطحی بزرگتر از یک شهر.

در سال ۱۹۵۱ که سازمان زغال سنگ و فولاد بین چند کشور اروپایی به وجود آمد بزرگان اهل تمیز می دانستند که نطفهُ یک اتحادیهُ بزرگی شکل گرفته که تا چند سال بعد به صورت کودکی سالم متولد می شود. در سال ۱۹۵۷ میلادی این کودک به دنیا آمد و بین آلمان غربی، ایتالیا،فرانسه، بلژیک، لوکزامبورگ و هلند اتحادیه اقتصادی اروپا ایجاد شد که رونق اقتصادی این کشورها را با برنامه ریزی های درست نوید داد. کم کم به اعضای این اتحادیه اقتصادی کشورهای دیگر هم پیوستند تا امروز که تقریبن تمام کشورهای اروپایی عضو آن هستند و ما اکنون آن را به اسم اتحادیهُ اروپا، قلمروی عظیم سیاسی و اقتصادی با تولید ناخالص پانزده هزار میلیارد یورو، می شناسیم‌. این اتحادیه افزون بر اقتصاد سالم از نظام دموکراسی هم برخوردار است و یک یک اعضای این اتحادیه مسئول و ضامن این دموکراسی هستند و آن را “ارزش اروپایی” می نامند. الگوی ابتکار فکری این اقتصاد و این نظام همان اتحادیه هانزا است که یک اتحادیه موفق بود که از دل تاریخ بیرون آمد و سرنوشت امروز اروپا را رقم زد.

ما می توانیم هم از اتحادیه هانزا بیاموزیم و هم از اتحادیه اروپا درس بگیریم. می توانیم از تاجیکستان تا انتهای عراق و سوریه، از کشورهای حاشیهُ دریای خزر و خلیج فارس تا قسمتی از سواحل دریای مدیترانه چنین اتحادیه ای، اول اقتصادی و سپس سیاسی، ایجاد کنیم چون نیازش را داریم و از فرهنگ مشترکی نیز برخورداریم که همین فرصتی قابل توجه در اختیارمان می گذارد تا در به وجود آوردن آن کوشا باشیم. جوی های کم آب،اقتصادهای کوچک و شکننده، وقتی می توانند در برابر رودهای پهن و پر آب ، قدرتهای اقتصادی و سیاسی جهان، قد علم کنند که به هم بپیوندند و رودی بشوند وگرنه از دست می روند.

از کابل تا بغدار

زمانی در آلمان سوپرمارکت های زنجیره ای با سرمایه های کلان و فروشگاه های شیک و بزرگ فروشگاه های کوچک مواد غذایی را تهدید به ورشکستگی می کردند؛ هم با عمده خری کالا را از تولید کننده ارزانتر می خرند و هم با بزرگی فروشگاه شان مشتری را از رفتن به چند مغازه بی نیاز می کنند. بدین گونه بقالی ها و لبنیاتی ها و سبزی فروش ها و قصاب ها و … یکی یکی تسلیم کنسرنهای بزرگ می شدند تا به ابتکار یکی از صاحبان فروشگاه های کوچک شرکت تعاونی ادکا وارد عرصهُ رقابت با سوپرمارکت های زنجیره ای شد که استیلای خود را به سرعت گسترش می داد و فروشگاه های کوچک را از حیات ساقط. این فرد می دانست که یک) خرده خری صاحبان فروشگاه های کوچک هم جنس خریده شده را گران می کند و هم عرضهُ آن را مشکل و دو) فروشگاه های کوچک جا برای ارائهُ همهُ مواد غذایی ندارند و مشتری راغب به خرید در جایی است که همه چیز در آن موجود باشد.

طرح فرد مبتکر این بود که فروشگاه های کوچک با وام های بانکی و ضمانت دولتی مساحت خود را بزرگ کنند تا مثل فروشگاه های زنجیره ای کنسرن ها هر نوع مواد غذایی برای عرضه داشته باشند و برای کسب منافع مشترک مرکزیتی و مدیریتی به گردش دربیاورند تا بتوانند اجناس را با قیمتی مناسب بخرند و برای عرضه با قیمتی مناسب بین خود تقسیم کنند؛ به طور مثال سوپرمارکتی در سال صد کیلو بادام زمینی می فروشد و سوپرمارکت دیگری پانصد کیلو، اما فروشگاه ها در مجموع به صد تن بادام زمینی برای فروش نیازمندند و قیمت پانصد کیلو کیلویی شش یورو- به طور مثال- است اما شش تن بادام زمینی را می توان در دنیای رقابت های جهانی بدون واسطه چهار یورو خرید و این حجم از بادام زمینی را بسته به نیاز بین سوپرمارکت های ادکا پخش کرد.

ابتکار این فرد به اینجا رسیده که یازده هزار سوپرمارکت ادکا در آلمان وجود دارد- بیش از چهار صد هزار نفر در آنها کار می کنند- که هر یک از آنها صاحب و استقلال دارد، اما به صورت تعاونی اداره می شوند چون صاحبان فروشگاه ها حافظ منافع مشترک یکدیگر هستند و در برابر کنسرن های بزرگ مقاوم.

می توانیم از مدل ادکا الگو برداری کنیم و در اتحادیه ای بین چند کشور گام های بزرگی برای تثبیت اقتصادمان برداریم. از افغانستان تا عراق نیازمندی هایمان را، چه در کالای ماشینی و چه غیر ماشینی، از غرب و شرق به طور کلی تهیه می کنیم و با خرده و گران خری زخم به اقتصادمان نمی زنیم. همکاری توام با همدلی و همبستگی بین کشورها، با مدیرانی آگاه و مسئولیت پذیر و تعاونی هایی با ترازنامه های روشن و با دخل و خرجی شفاف، هم استقلالمان را تضمین می کنیم و هم در این اتحاد نفع مصرف کنندگان را در نظر می گیریم. تنها راه نجات ما برای گریز از هژمونی غرب و شرق و رفع بحران های اقتصادی ای که گاهی با تحریم به ما تحمیل می شود همکاری ملت ها در حوزهُ فرهنگی بزرگی است که از مرز چین تا سواحل مدیترانه در خاورمیانه کش می آید؛ متاسفانه در این کشورها عده ای قلیل با ذهنیتی علیل مدیریت-حکومت- را در دست دارند که ملت های این حوزهُ فرهنگی را ذلیل کرده اند و تاریکفکران چی چیزگرا هم با ضدیت هیستریک با نظریهُ ایرانشهری آب به آسیاب آنها می ریزند چون درک درستی از اهمیت همکاری و همدلی ملتها ندارند.

از باکو تا دوحه

پیشرفته ترین سلول های خورشیدی برای ساختن پانل های خورشیدی را آلمان تولید می کند، اما محصول ارزان و نچندان مرغوب چینی در فروش پانل هایش موفق تر عمل می کند چون بازار بزرگتری در چین و کشورهای همسایه اش دارد. اگر دولت آلمان به یاری چند تولید کنندهُ سلول های خورشیدی نمی رفت تولید کنندگان یا کارخانه ها را به چین می فروختند یا اعلام ورشکستگی می کردند چون کارخانه برای پایین نگهداشتن قیمت محصول نیاز به تولید انبوه دارد و تولید انبوه نیاز به مشتری زیاد دارد وگرنه تولید کننده از پا درمی آید؛ آلمان به کمک پارلمان بروسل برای سلول های خورشیدی استانداردهایی مشخص کرد تا چینی ها را به بازار اروپا راه ندهد. وقتی هندی ها خواستند بازاری برای فروش ماشین های ارزان قیمتشان، تاتا ناتو، در اروپا ایجاد کنند آلمان و فرانسه و ایتالیا دست به دامن پارلمان بروسل شدند تا استانداردی برای خودرو تعیین کند تا پای ماشین هندی به اتحادیه اروپا نرسد. اما نه چین و نه هند خودش را باخت چون بازارهای بزرگی دارند که بعید نیست با تولید انبوه کیفیت محصولاتشان را بالا ببرند و از نظر کیفیتی روزی رقیب اروپا به شمار بروند.این دو کشور می دانند که هرکسی توان خرید جنس گران غرب را ندارد و همین را فرصتی کردند برای تولیدات خود و تا الان پیشرفت های خوبی داشته اند.

ما نیز در حوزهُ فرهنگی خودمان می توانیم از جمهوری آذربایجان تا قطر بازار بزرگی برای تولیداتمان به وجود بیاوریم که هم مقرون به صرفه باشد و هم سنگ بنایی برای ایجاد کار و نظم اجتماعی و ترویج فرهنگ مماشات با یکدیگر؛ تنها راه متمدن کردن جامعه ها صلح و رفاه و نظم و ارادهُ معطوف به صنعتی شدن و تحول فرهنگی با هرس درخت سنت است. اگرچه تولیداتمان کپی برداری از تولیدات غرب خواهد بود چون هنوز توانایی جهت دادن به مسیر تکنولوژی را نداریم و از نظر کیفیتی هنوز به گرد پای تولیدات صنعتی غرب نمی رسیم، ولی می توانیم جوابگوی بخش بزرگی از نیازمندی هایمان باشیم و کیفیت را به مرور زمان و با تقاضای بازار بهتر کنیم. دانش و پتانسیل و متقاضی و سرمایه- اگر برای خرید ادوات جنگی هزینه نکنیم- داریم، اعتماد به نفس و اعتماد به هم و نظم و مدیران کاردان و کثرت گرایی سیاسی و فرهنگ دموکراسی و باور به خیرخواهی عمومی هنوز نداریم. نظریهُ ایرانشهری یا هر اسم دیگری که بر آن بنهیم برای من به معنی انسجام و همیاری و همکاری کشورها در یک حوزهُ فرهنگی بزرگ است با اقتدار مردم سالاری و همزیستی مسالمت آمیز ملت ها تا مصون بمانیم از خطر عنقریب قطب های بزرگ صنعتی و اقتصادی جهان که در آیندهُ نزدیک تک تک ما را در پشت دیوار اختلافات قومی در انزوایمان می خورند، بی آنکه چیزی، حتا تمدنشان، را با ما تقسیم کنند.

از تاشکند تا مسقط

فراتر از ایرانشهر

اروپایی ها به تسخیر درنیامدن قاره شان را مدیون پیروزی در سه جنگ بزرگ می دانند، شکست پارسیان در ماراتن و شکست اعراب در تور و شکست ترکها پشت دروازهُ وین. در این سه جنگ شکست اروپایی ها حتمی به نظر می رسید، جنگ اول اراده و انسجام فرهنگ هلنی سد راه چیرگی پارسیان شد و در جنگ دوم و سوم اراده و انسجامی که مسیحیت در بخشی از اروپا ایجاد کرده بود.

می توانیم با باورهای دینی مخالف باشیم، اما نمی توانیم کتمان کنیم که روزگاری دین موجب اتحاد مردم و گاهی پیوند ملت ها علیه دشمن مشترک بود. اغلب کشورهای اروپایی امروز سکولار و حتا تعدادی لائیک هستند، اما انضباط و احترام به قانون و انسجامی که مسیحیت در ناخوداگاه جمعیشان کاشته هنوز حیات دارد و همین برای آنها فرصتی به وجود آورده تا زیر چتر همدلی متحد شوند؛ به رغم جنگ هایی که در تاریخ علیه یکدیگر کرده اند، امروز به دلیل منافع مشترک اقتصادی و به اعتبار ارزش های اخلاقی مشابه، رعایت حقوق بشر و حقوق شهروندی و آزادی بیان و کنترل دولت…، با یکدیگر همپیمانند//هنر می جمله چو گفتی، عیبش نیز بگو: متاسفانه در اروپا ملی گرایی افراطی به قاره گرایی افراطی تغییر جنسیت داده و با حربهُ ” ارزش های اروپایی” و برجسته کردن “تاریخ بی همتای تمدن اروپا” در پی برتر نشان دادن خود از سایر مناطق جهان برای کسب امتیاز است.

نه برای جنگ و ویرانی بلکه برای صلح و توسعهُ پایدار ما هم می توانیم از ازبکستان تا عمان برای پیشرفتمان در هر زمینه ای، به ویژه رشد فرهنگ، متحد شویم. می توانیم قطب مهمی در سرزمینی پهناور در این جهان باشیم چون فرهنگ درخشانی داریم که نیاز به صیقل خوردن دارد. می توانیم با قوانینی مشترک و همه پسند از مجلسی شبیه به پارلمان اروپا برخوردار شویم تا روحی تازه به کالبد های خستهُ منطقه بدمیم. بی خبری و پراکندگی روشنفکران این حوزهُ فرهنگی معضلی ست که ما را بدون نقد دنباله روی افکار غرب و شرق می کند و همین وابستگی تنبلی فکری به ارمغان می آورد و نه تنها به استقلال فکر ما خدشه وارد می کند که ما را از فکر کردن بازمی دارد؛ خیال می کنیم هر فکری مثل کالا در فروشگاه های غربی هست و کافی ست دستمان را دراز کنیم و از قفسه ای فکری برداریم تا ساختمان فکری خودمان را با آن طرح معماری کنیم. اما این ساده لوحی ست چون فکر غربی ابزاری است که ما با آن می توانیم بنا به نیازمان فکر خودمان را بسازیم و سلیقه های فکریمان را با احترام به تفکیک و پذیرش عرف و تمایلات ضروری اتنیکی منطقه خودمان، البته در حد مقدور، در هم بیامیزیم . وقتی درک درستی از مردم سالاری و رواداری و خیرخواهی عمومی و کرامت انسانی و … داشته باشیم و همبستگی را اصل بدانیم حتا استقلال قوم ها و منطقه ها را هم برمی تابیم چون مثل اروپا مرزی بین کشورها نخواهد بود و تنها اراده و علاقه برای تشکیل اتحادیه اقتصادی و سیاسی در فرهنگی مشترک وجود خواهد داشت. نظریهُ ایرانشهری جواد طباطبایی را می توان گسترش داد و در ادامهُ آن طرحی نو درانداخت.

نوشته های مرتبط