یک: جادۀ ابریشم نو و اهمیت آن) بزرگترین بازار اقتصادی جهان در اوراسیا است و این بازار از چین است تا نروژ. بیشتر تولیدات صنعتی چین در سواحل اقیانوس کبیر قرار گرفتهاند که تا اروپا راهی ست دراز. همسایگان چین پاکستان و هندوستان و افغانستان هستند و به نفع چین است قطب اقتصادیاش در دو مرکز مستقر شود تا اقتصادش را توسعه دهد. به عبارتی توسعۀ تولیدات صنعتی در مرزهای پاکستان و افغانستان این کشور را به اروپا و خاورمیانه و آفریقا از نظر راه زمینی نزدیک و مرتبط میکند. از طرف دیگر اتحادیۀ اروپا دنبال بازار بزرگتری در آسیا است و دنبال راهی میگردد که جادۀ ابریشم بهترین راه است. مشکل اینجاست که این راه، اتصال چین به اتحادیۀ اروپا، در اختیار چند کشوراست که باید با این پلها به توافقی رسید: افغانستان، پاکستان، ایران، عراق، سوریه، ترکیه، قزاقستان، روسیه، اکراین و بلاروس . این پل، جادۀ ابریشم نو، طوری طراحی شده که اگر کشورهای مسیر راه قصد سنگ پرانی داشته باشند، جایگزینی هم داشته باشند. بلاروس را با اکراین، افغانستان را با پاکستان، ترکیه را با عراق و سوریه. تنها کشوری که جایگزین ندارد ایران است و اهمیت ایران در این مناقشات از این روست. (البته روسیه هم به نوعی دیگر است که برای کش نیامدن نظرم فعلن از آن درمیگذرم.)
موقعیت آمریکا) اقتصاد آمریکا با رشد سرسام آور اقتصاد و تکنولوژی چین و اتحادیۀ اروپا رو به افول است و تنها وقتی میتواند اقتصادش را در معاملات و معادلات سیاسی و اقتصادی سر پا نگهدارد که از بازار اوراسیا منفعت زیادی ببرد. همه میدانند و خود آمریکاییها از همه بهتر که اوج گیری ارتباط دو قطب اقتصادی و صنعتی، چین و اتحادیه اروپا، ابر قدرتی اقتصادی و به ناگزیر نظامی آمریکا را به سایه میبرد. استراتژی آمریکا این است که یا منافع و هژمونیم را در این بازار جدید تامین کنید و به عبارتی مرا به عنوان رهبر هم شریک تصمیم گیریهای سیاسی و اقتصادی خود کنید وگرنه بازی را به هم میریزم. چگونه به هم میریزم؟ با ناامن کردن راههایی که اروپا و چین را به هم نزدیک میکند:اوکراین، بلاروس، ایران، افغانستان، سوریه…
پس آمریکا تمام توش و توانش را صرف این میکند که ایران و روسیه را مطیع خود کند تا سیاستهای مخربش را علیه چین و اتحادیۀ اروپا پیش ببرد. یعنی راه دیگری هم ندارد وگرنه همه چیزش را میبازد. حقیقت این است که اروپاییها و چینی ها در گروه پنج به علاوۀ یک میخواستند سر آمریکا کلاه بگذارند که تن بدهد به صلحی که در نهایت جادۀ ابریشم را از گزند آن ایمن میکند، اما به نفع این دو قطب اقتصادی و نه به سود آمریکا. آمریکا – استراتژیستهای آمریکا و نه ترامپ- گول نخورد و با تحریم بیشتر ایران و آشفتگی بیشتر در منطقه به راه خودش ادامه داد؛ به عبارتی حتا اگر ترامپ هم نبود، آمریکا علت دیگری برای خروج از توافقنامه میتراشید. پس توافقنامه باید بین آمریکا و روسیه و آلمان و فرانسه و انگلستان و چین برای تقسیم جهان باشد و اگرچه ایران به نظر خودش نقش محوری در این گفتگوها دارد، یک نخودی بیش نیست که البته خودش نمیداند.
دو: وضعیت ترکیه) ترکیه سالهاست سعی میکند عضوی از کشورهای اتحادیۀ اروپا بشود و اگرچه آلمان قولهای همکاری زیادی میدهد، هیچیک از کشورهای عضو اتحادیه حاضر به عضویت ترکیه نیست، چون :
اول) ترکیه کشور بزرگ و پر جمعت و پر ادعایی است که میتواند چوب لای چرخ تصمیم گیریهای کشورهای مهمی چون آلمان و فرانسه بگذارد و هدایت خط سیاسی اروپا را مختل کند.
دوم) ترکیه از اقتصاد خوب و پایه داری برخوردار نیست و میتواند میلیونها کارگر ارزان قیمت وارد اروپا کند که هم از نظر اتنیکی اروپا را با خطر مواجه کند و هم از نظر اقتصادی مردم این کشورها را.
سوم) ترکیه کشوری مسلمان است که از نظر فرهنگی با اتحادیۀ اروپا مشترکات کمی دارد.
چهارم) اختلافات قومی شدیدی در آن قلمرو حاکم است که ثبات آن را اتحادیۀ اروپا نمیتواند تضمین کند.
ترکیه میداند یکی از راههای مهم جادۀ ابریشم از ترکیه میگذرد، اما این راه به هنگام سنگ اندازی ترکیه جایگزینی هم دارد که عراق است و سوریه. به ویژه اگر کشور کردستانی به وجود بیاید که تا دریای مدیترانه امتداد یابد، دست ترکیه برای بلند پروازی و امتیازگیری در این جاده کوتاه میشود. ترکیه دو راه دارد، یک همکاری با آمریکا برای ایجاد اغتشاش در سوریه و چشم داشتن به آذربایجان ایران برای مسافت بیشتری در اختیار داشتن در مسیر جادۀ ابریشم و زورگویی به اتحادیۀ اروپا. هدف از آغاز جنگ جمهوری آذربایجان با ارمنستان در قره باغ آغاز اغتشاش ترکیه به دستور آمریکا در منطقه است و نباید گول پرخاشهای رهبران ترکیه و آمریکا را به یکدیگر خورد. این دو دارند دست در دست هم ایجاد اغتشاش میکنند برای هدف مشترکی که دارند. ترکیه میخواهد به سرعت وضعیت خودش را تثبیت کند و دست در دست آمریکا دست به هرکاری میزند و حتم دارم سودش را به نفع مردم ترکیه خواهد برد.
موقعیت استثنایی ایران) چنانکه نوشتم تمام کشورهای جادۀ ابریشم جدید جایگزینهایی دارند غیر از ایران؛ حتا میتوان از روسیه چشم پوشی کرد. ایران نه فقط در مسیر اروپا ست، نه فقط در مسیر کشورهای نفت خیز و ثروتمند حوزۀ خلیج فارس است، به آفریقا هم نزدیک است. به عبارتی بدون ایران جادۀ ابریشم بی معناست. تمام قدرتهای صنعتی و اقتصادی جهان به نقش کلیدی ایران در گسترش اقتصاد اتحادیۀ اروپا و چین آگاه هستند. چین و اروپا و روسیه خوب میدانند ایران به رغم خود بزرگ بینیهایش و دخالت سیاسی و نظامی در یمن و سوریه و لبنان و عراق و افغانستان، ناخوداگاه دارد سیاست آمریکا را در به وجود آوردن ناامنی پیش میبرد. در گروه 5+1 برای پنج گروه مقصد روشن بود، اما تنها ایران بود که واقعن فکر میکرد توافق با رای ایران است و ایران نقش محوری در پیمانها دارد. واقعیت این است که اگر چین و اتحادیۀ اروپا به توافق برسند که آمریکا هم میتواند نقش مهم سیاسی و اقتصادی در این اوراسیا داشته باشد، ایران را سریع مطیع خود میکنند، بیآنکه امتیازی به ایران بدهند. ایران فقط دارد خودش را گول میزند و قدرتنماییاش در منطقه با تاکتیکهای آمریکاست برای ایجاد ناامنی. پس سلام گرگ بی طمع نیست و چین و اتحادیۀ اروپا برای حذف آمریکا و ایجاد آرامش در منطقۀ خاورمیانه نقشهها در سردارند خطرناک.
راه حل) ایران هیچ راهی ندارد جز آنکه با چین و اتحادیۀ اروپا روابط سیاسی و اقتصادی محکمی داشته باشد. اما ایران از هر نظر ضعیفتر از آن است که در فقدان قدرت آمریکا بتواند در آینده از قلدریهای اروپا و چین در امان بماند. به نفع ایران است که حضور آمریکا را نه نکتۀ منفی بلکه مثبت و برای بقای حیات استقلال خودش ببیند. به نفع ایران است که نه در شکل 5+1 که با کشور آمریکا به تنهایی وارد مذاکره بشود و آن کشور را قانع به شراکت با خود کند؛ طوری شریک خود کند که امتیاز زیادی از اتحادیۀ اروپا و چین برای خود بگیرد. تنها به یاری قدرت نظامی و اقتصادی آمریکاست که ایران میتواند برای همکاری با چین و اتحادیۀ اروپا شرطهای زیادی بگذارد؛ به طور مثال تعداد زیادی از کارخانههایشان در خاک ایران باشد. اگر ایران بتواند آمریکا را متحد خود کند، هم تمام اغتشاشات خاورمیانه فرو مینیشیند و هم اقتصاد کشورهای خاورمیانه، و در راس آن ایران، رونقی بیسابقه پیدا میکند. اتحادیۀ اروپا تمام آفریقا را بدبخت کرد. چین دارد تمام کشورهای خاور دور را عاجز میکند. اینها شریکهای اقتصادی خوبی برای ایران منزوی نیستند. ایران تنها به یاری آمریکاست که میتواند بین این دو قطب صنعتی و اقتصادی ساندویچ و له نشود، وگرنه از دست میرود. گول موذیگریهای اتحادیۀ اروپا را نباید خورد. دوست طبیعی ایران آمریکاست، اما این دوستی هم مثل همۀ دوستیها باید عاقلانه و با حفظ منافع شخصی و احترام دو جانبه باشد. منافع ملی ما ایجاب میکند دموکراسی واقعی داشته باشیم چون عاقبت استبداد یعنی تسلیم و تن دادن به تمام خواستههای آمریکا. آمریکا را نباید چون کمپانی هند شرقی در هندوستان وارد ایران کرد، باید به آن فهماند که شریک خوبی باشد و ما را هم در منافع قارهُ آمریکا سهیم کند. دوستی با آمریکا و فراخواندن آن به همکاریهای مشترک یک فرصت بزرگ است که ملت رفاه طلب ما نباید از دست بدهد.
ادامه دارد