سه یادداشت درباره رمان در چنگ

آسیه نظام شهیدی

«در بررسی رمان، فراتر از هر نظریه‌ی ادبی همانا موجود انسانی را می یابیم که در ذات خود به طرزی پایان‌ناپذیر ناهمگون است و جز در مکالمه وجود نمی‌یابد. در دل این انسان، آن دیگری را می‌یابیم. سخن انسانی، حاصل کنش و واکنش میان زبان و زمینه‌ی سخن‌پردازی است. زمینه‌ای که به تاریخ تعلق دارد. سخن انسانی را، باختین فرا زبانشناسی می‌نامد و مهمترین خصلت این سخن را بُعد مکالمه‌ای آن می‌داند. باختین، فرهنگ را پدیده‌ای می‌داند که از سخن‌هایی تشکیل شده که خاطره‌ی جمعی را حفظ می‌کند. این سخن‌ها، سخن‌هایی است که هر گوینده‌ای ناچار به موضع‌گیریی در برابر آن‌هاست. به‌این ترتیب رمان، عالی‌ترین گونه یا ژانر برای گسترش چند آوایی( چند صدایی) یا قرار گرفتن سخن‌های متعدد و متنوع در برابر یکدیگر است.»
سودای مکالمه، خنده و آزادی- میخائیل باختین
ترجمه، مقدمه و تفسیر: محمدجعفر پوینده
______________________
شهرام رحیمیان با رمان «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» شیوه‌ی تازه‌ای در رمان‌نویسی فارسی را به مخاطبان ادبیات داستانی عرضه کرد. اما حالا پس از بیست سال که از انتشار دکتر نون می‌گذرد گویا،«در چنگ» دو سه پله بالاتر از «دکتر نون…»ایستاده است.
همین دیشب خواندن رمان را تمام کردم. با این‌که با دوست نادیده نویسنده و سرور گرامی آقای شهرام رحیمیان در پاره‌ای موارد اختلاف‌نظر اساسی دارم، و تازه اخیرا هم ایشان پستی گذاشته بود که حسابی بنده را آزرده کرد( هرچند مستقیما به من ربطی نداشت) اما باید صادقانه اعتراف کنم تجربه‌ی خواندن رمان «در چنگ» شگفت‌انگیز بود.
به گمان این حقیر، «در چنگ» میتواند درجایگاه سومین یا دومین رمان مدرن شاخص فارسی قرار بگیرد. رمان هرچند هم به لحاظ زبان هم فرم و هم مضمون با دو رمان «خسرو خوبان» رضا دانشور و «چاه بابل» رضا قاسمی تفاوت اساسی دارد، با این حال می‌تواند شانه به شانه‌ی آن دو رمان عرض اندام کند.
کاش ناقدان متخصص به این رمان بپردازند.
نوشتن خلاصه‌ی این رمان کار بیهوده‌ای است و نمی‌تواندبیانگر همه‌ی آن‌چه نویسنده خلق کرده باشد. تنها می‌توان به این بسنده کرد و گفت که رمان در چنگ در قالب یک رمان پلیسی/ جنایی/ سیاسی، هجوی تند درباره‌ی اندیشه ایرانیان و امر داوری است. شخصیت اصلی یوسف آینه که مترجم فارسی آثار آلمانی( بطور خاص فاوست گوته)است ناگهان با سفر همسرش در آستانه ی کریسمس، تنها می‌ماند و وارد ماجراهایی وهمناک می‌شود. این ماجراها او را در بستری از حوادث تاریخی به ایده‌ی فرد و جامعه، مسئولیت و داوری و نهایتا به مفهوم خیر و شر می‌کشاند. نویسنده با ساختن پنج قاب شخصیتی و درهم تنیدن این شخصیت‌ها و حوداثی که در آن نقش پذیرفته‌اند و کنشگر شده‌اند، بااستفاده از تکنیک جابه‌جایی، با لحنی به شدت آیرونیک و ایجاد منطق مکالمه‌ای، ساختاری به غایت پرکشش ایجاد کرده است. رمان در عین یادآوری برخی آثار کلاسیک، می‌تواند در قیاس با بسیاری از رمان‌های بزرگ پسامدرن قرار بگیرد. بخش کوتاهی از رمان:
___________________________________________________:
«قاضی با لحنی معترض گفت:«خواهش می‌کنم مغلطه نکنید. پاکو کی وجدان
و فضیلت را رد کرد؟ او در کل گفت اگر وجدان و فضیلت در انحصار دین و
ایدئولوژی قرار داشته باشد، هیچ تغییر بشردوستانه‌ای در این دنیا ممکن
نیست. طبیعی است که او هم به وجدان و فضیلت باور دارد و مبنای فکرش
هم اتفاقاً همین است، اما نه با الگوی مذهب و نظامها ی خشن سرمایه‌داری.
اجازه می‌دهید از خودتان نقل‌قولی بیاورم؟ درست چهل‌وسه سال پیش این
حرف را در جایی زدید.»
ــ زمانی زیاد حرف می‌زدم و خیلی چیزها میگفتم که الآن یادم نمی‌آید.
چی می‌گفتم؟
ــ می گفتید مذهب یعنی اطاعت کورکورانه از احکامی که باید به قطعیت
آنها باور داشت. اگر با شک اساس باور متزلزل شود، تمام ساختمان آن احکام
فرو می‌ریزد و اخلاق هم می‌تواند به‌طور عقلانی به نفع انسان تغییر کند.
ــ ولی الآن سال‌هاست که فکر می‌کنم چیزهایی هم در امر دین هست که
انسان را از رنج تنهایی و ترس از مرگ نجات می دهد. دین فقط اخلاق نیست،
باور به تکیه‌گاهی است که انسان به آن نیاز دارد.
ــ حتی برای کسی که نمی‌تواند به آن تکیه‌گاه باور داشته باشد؟
ــ به‌هرحال هرکسی نیاز به تکیه‌گاه دارد. اعتقاد به خوشبخت کردن انسان
هم می‌تواند تکیه‌گاهی باشد. اراده به کسب پول و قدرت هم می تواند تکیه‌گاه
باشد. اما آن تکیه‌گاه که دین می‌گوید، بدون احکام اخلاقی دست‌وپاگیر،
می‌تواند نقش طبیب روح را در زندگی بازی کند.
قاضی خندید و گفت:«از طرز فکر گذشته تان خیلی فاصله گرفته‌اید. زمانی
می‌گفتید اگر پایۀ اعتقاد مذهبی سست شود، تمام کتاب‌های مقدسی که
دربار ۀ الهیات نوشته شده‌اند، حالا فرق نمی‌کند کدام مذهب، بی‌معنی و
تبدیل به حرف‌های پوشالی می‌شوند.»
ــ هنوز هم نظرم همان است، اما با گذشت زمان چیزهایی به آن نظر اضافه شده.
قاضی باز خندید و گفت: «یعنی عاقلتر شده‌اید؟»
ــ متأسفانه در گذشته فکر می‌کردم عاقل و برحقم و الآن هم همینطور
دربار ۀ خودم فکر می‌کنم. دیگر چه می گفتم؟
ــ در ردّ مذهب می‌گفتید چه چیزی از دین چندخدایی امپراطوری اینکا
مانده، که دیروز اعتقادی غیرقابل‌خدشه و از جمله مباهات بود، اما امروز
اعتقاد به واکاه چان، درختی که به اعتقاد تمدن مایا ریشه در دنیای مردگان
داشت و تنه‌اش در جهان زندگان بود، با آنهمه قربانی باعث تأسف است. یا
خداهای دین کارتاژ که هیچچیز راضیشان نمیکرد مگر قربانی شدن دختران
و پسران نوجوان در معابد. تمدنهای جهان، از سومر و بابل گرفته تا مصر و
حبشه، از چین و ماچین و هند تا غرب وحشی و اهلی ، از این باورها زیاد به
خود دیده اند و بخشی از آنها به کل رد و در قفسۀ کتابخانه‌های دانشگاهی
مثل علوم خفیه و علوم غریبه بایگانی شده‌اند . چطور یادتان نمی‌آید؟
می‌دانستم اینها را زمانی گفته‌ام. با این حال، خودم را لوس کردم و پرسیدم:
«اینهمه موضوع خوب و متراکم‌شده را من گفته‌ام؟»
سال انتشار – 2021- 1400
نشر مهری
نشر کلاغ‐___________________________________________________
رمان- موسیقی- دادگاه حمیدنوری
برای پسرم خلاصه‌ی رمان «درچنگ»نوشته‌ی شهرام رحیمیان را تعریف کردم. رسیدم به حوادث یکی از شخصیت‌های اصلی رمان که نامش «پاکو یاکوبی» است. پسرم از انتخاب اسم پاکو خنده‌اش گرفت. بعد گفتم یکی از موتیف‌های داستان،رقص فلامنکو و قطعه Entre dos aguas پاکو د لوسیا (دُ لوچی) است. به نظرت چرا؟ گفت نمی‌دانم. گفتم نویسنده می‌گوید مهمترین ویژگی دررقص فلامنکو روایت یک قصه است. درست است؟پسرم گفت بله این هم هست. اما قصه‌ای مصیبت‌بار و درعین‌حال باشکوه. فلامنکو خصلت جنگجویانه هم دارد.اما این ویژگی لزوما به آن قطعه ربطی ندارد. پرسیدم: یعنی این خصلت در این قطعه Entre dos aguas نیست؟ گفت نه، به هیچ وجه! این قطعه شادترین اثر پاکوست و البته عامه‌پسندترین اثر پاکو. گفتم:جدی؟از چه نظر؟ گفت: چون تشکیل شده از جمله‌های مختلف. گفتم یعنی چی؟چه جمله‌هایی؟گفت: جمله‌های تاثیر گرفته از موسیقی پاپ، امریکای لاتین و اسپانیا….هر سه با تاریخ خودشان.
آن وقت بود که فهمیدم خوانش چندباره‌ی رمان «در چنگ» فقط با نظریه‌ی مکالمه باختین امکان‌پذیر است. آن وقت بود که دیدم انتشار این رمان همزمان با دادگاه حمیدنوری چقدر مهم بوده. پس اگر دادگاه حمید نوری را دنبال می‌کنید و همزمان رمان «در چنگ» را می‌خوانید به این قطعه Entre dos aguas پاکو دُ لوسی هم گوش بدهید.
مرضیه ستوده
با این که برای تمدد اعصاب و تمرکز در نوشتن، از فیس بوک کناره گرفته‌ام اما رمان در طبق اخلاصِ در چنگ؛ مرا در چنگ خود گرفت و هنوز رها نکرده… چند خطی بنویسم شاید به رهایی‌ام کمک کند. من درک و دریافت خود را نوشته‌ام، امید است برای خواننده‌ی احتمالی این کامنت، گمراه کننده نباشد.
رمان فانتاستیک ” در چنگ” در ژانر شگرف نوشته شده.
همانطور که می‌دانیم حضور کلاغ در ادبیات داستانی، از بن‌مایه‌هایی‌ست که به دلیل خصلت‌های متنوع و گاه متضادش پرنده‌ای چند وجهی به شمار می‌آید، چنان که در این رمان، گاه نجات دهنده و نماد خردمندی است و گاه مظهر شومی و سیاهی و کراهت است.
شگرد نویسنده در کاربرد تمثیل و داستان در داستان، خواننده را آماده می‌کند برای ایجاد گفتمانی حیاتی که زندگی سه نسل معاصر ما را در بر می‌گیرد. ایجاد پرسش و پاسخ خردمندانه به گفتمان نسل جوان امروزی است که نسل قبل و والدین خود را محاکمه و متهم می‌کند چون مسبب فجایع امروز و به قهقرا رفتن ایران، بعد از انقلاب است. در این پرسش ها و پاسخ ها و در کنش واکنش و مناسبات شخصیت ها، مانند حلقه‌ی مفقوده؛ ایجاد دادگاهی است در خانه‌ی وجدان که در آن، متهم و دادستان یکی است. و متن کیفرخواست، استدلال‌های درخشانی است که نشان دهنده‌ی این است که خیر و شر مفهومی سیال دارند و رسالت یعنی رسیدن به درک انصاف…
زبان رمان، از استعاره تهی است. گاه کاربردِ زبانِ پرکشش نقل حکایت است و گاه زبان درخشان استدلال‌های فلسفی‌ست… اما شگفت آن که ساختار و پلات رمان، یک استعاره‌ی بلند و باشکوه است. استفاده از تمثیل و نقل داستان در داستان، برای ایجاد گذرگاه‌هایی‌ست برای تفکر و تآمل؛ تا خواننده را در بعدی دیگر از آگاهی برساند. و در رمزگشاییِ پلاتی شگفت‌انگیز و بی‌نهایت دقیق، مرحله به مرحله با شیوه‌ی قطره چکانی، دیالکتیک گفتگوها و کاربرد تمثیل‌ها تبدیل به ادراک می‌شوند و افقی تازه می‌گشایند. تا همان طور که راوی به خود می‌گوید، خواننده هم به خود بگوید ” شک برم داشت نکند ورای حقیقتی که می‌شناسم حقیقت دیگری هم در کار باشد. نکند به موازات این حیات حیات دیگری هم باشد و چشم من در مقابلش کور بوده”.
چنان که راوی مترجم شکست خورده‌ی اثر سترگ گوته، فاست بوده است در گرانیگاه‌های رمان، در برزخ “جایی میان جهان باقی و جهان فانی” در کشاکش استدلال‌های درخشان و دیالوگ‌های تأمل برانگیز؛ خواننده حضور گوته‌ی خردمند را را حس می‌کند.
زیبا تردخت
نمیدونم چند نفر از دوستان رمان مُرشد و مارگاریتا را خوانده باشند این رمان نوشتهٔ میخائیل بولگاکف است ویکی از شاهکارهای ادبیات روسیه در سده بیستم.
رمان در چنگ برای من تداعی کننده مرشد و مارگریتا بود با این تفاوت که از دیدگاه فلسفی نویسنده بنوعی به جبر باور دارد و شاید بنوعی سلب مسولیت از اختیار .”البته این برداشت من است از کتاب، هر کسی از ظن خود شد یار من مصداق این شاهکار است “
کتاب نسبتا پیچیده و چندلایه است و بسیار جذاب و هیجان انگیز، موضوع داستان بیشتر از شرایط و اوضاع و احوال روحی روانی نویسنده و مترجم و شخصیت اصلی و راوی داستان آقای یوسف اینه نشات گرفته است .نویسنده داستان به هنگام ناکامی در ترجمه کتاب “فاوست ” گوته بنوعی به درون خود برمیگرده و احساس ناکامی و سرخوردگی می‌کند.
شهرام رحیمیان هوشمندانه و نمادین از اسطوره ها در این کتاب بهره می‌برد و دربافت های سیاسی را با چنان بازیگوشی و مهارتی به شما منتقل می کند که هرگز احساس نمی کنید در حال دریافت پیام سیاسی یا اجتماعی نویسنده در طی داستان هستید. داستان مسیر بسیار جذابی را طی می‌کند و پر از دیالو‌گ‌ها و توصیفات ناب است. نویسنده با اشتیاق و تبحر این مسئولیت را به عهده گرفته که خواننده را در جایگاه هیئت منصفه قرار دهد .
پیش بردن چند داستان موازی توام که در انتها بهم ارتباط پیدا می کنند، این شاهکار را هیجان برانگیز تر کرده.
اگر اهل مطالعه کتاب هستید پیشنهاد می کنم این شاهکار ادبی را حتما بخوانید، مطمئنم از مطالعه ان لذتی فراوان می‌برید.
داستان بسیار سوال برانگیز و سرشار از ترس و دلهره به خاطر سیاهی های روح انسان است. در این کتاب فریاد اعتراض نسبت به جامعه و تابو‌های اجتماعی به گوش می‌رسد .
“می بخشم اما فراموش نمیکنم ” ؟؟؟؟

نوشته های مرتبط