سفرنامه استانبول
این یادداشتها هنوز ویراستاری نشده و نه تنها سکته انشایی زیاد دارد که احیانن غلطهای املایی هم کم ندارد. تا حوصله اصلاح بیابم و مطالب دیگری هم به این یادداشتها بیفزایم، از فرصتی که این صفحه در اختیارم گذاشته بهره میبرم و فعلن در اینجا بایگانیش میکنم.
مقدمه
زبان برای من ابزاری است که داستانم را بنویسم و نه اینکه داستان وسیلهای باشد برای نوشتن زبان؛ سلیقهها متفاوتند و هر داستان نویسی ساز
جمعه دوم سپتامبر 2022
دیروز هواپیما در فرودگاه هامبورگ تحویلم گرفت و سه ساعت بعد سپردم به فرودگاه استانبول، صحیح و سالم و سرومروگنده. اتوبوس درازی پای پله هواپیما
شنبه سوم سپتامبر 2022
صبح با صدای زنگ تلفن موبایل پلکهایم بالا رفت و چشمانم به صبحی فرحبخش روشن شد. زیلکه بود و نگران از اینکه سالم به استانبول
یکشنبه چهار سپتامبر 2022
دیروز صبحی زیبا را با مالیدن چشمها آغازیدم. دستها را به سمت دیوارها دراز کردم و خمیازه بلندی کشیدم. برخاستم رفتم ریشم را تراشیدم و
دوشنبه پنجم سپتامبر 2022
روزم را با صبحی دل انگیز شروع کردم؛ پردهها را کیپ هم نمیکشم تا با دیدن روشنایی اوقاتم خوش شود. مدتی با همسرم تلفنی گفتگو
سهشنبه ششم سپتامبر 2022
با صدای شر شر باران بیدار شدم و ترسیدم در آلمانم و خواب استانبول میبینم. به خیال اینکه کله سحر است به ساعت موبایل نگاه
چهارشنبه هفتم سپتامبر 2022
قدم زدن در سپیده دم شهرهای بزرگ را خیلی دوست دارم. با اینکه شب قبل دیر خوابیده بودم و دلیلش را در یادداشت قبل نوشتهام،
پنجشنبه هشتم سپتامبر 2022
پریشب با گراناز قرار گذاشتیم که دیروز ساعت ده صبح در میدان گاونر کدیکوی باشیم که از آنجا به محله اسکودا برویم. زودتر از ساعت
جمعه نهم سپتامبر 2022
دیروز سر ساعت نه صبحی خجسته در پنجشنبهای مقدس بعد از نوشتن دربارهُ ارتکابات و افتضاحات خاطره انگیز روز قبل به مرضیه ستوده پیامک دادم
شنبه دهم سپتامبر 2022
با پنج دقیقه تاخیر ساعت دوازده و پنج دقیقه رسیدم به میدان گاونر کادیکوی. یک دقیقه بعد گراناز هم کلاه به سر آمد؛ خوشگل که
یکشنبه یازدهم سپتامبر 2022
دیروز تا ساعت ده صبح خوابیدم. کمبود خواب داشتم و این را بدنم با کوفتگیش اعلام میکرد. اشتها برای خوردن صبحانه نداشتم و یک جورهایی